زندگینامه حضرت شيخ الحديث مولانا محمد یوسف حسین پور رحمه الله
نگاهی به زندگانی، جایگاه و فعالیتهای شيخالحديث مولانا محمدیوسف حسینپور رحمهالله
✒️ عبدالستار حسینبر / مدرس عینالعلوم گشت و عضو مرکز تحقیقات اسلامی مداد
ولادت و خانواده:
استاذ العلماء شيخ الحديث مولانا محمّديوسُف حسينپور رحمهالله فرزند صاحب ملا محمّدکريم رحمهالله، در سال 1309 هـ.ش. در گُشت، در ميان خانوادهاى که به علم، زهد و ديندارى شهرت داشت، به دنيا آمد.
تحصيلات:
تحصيلات ابتدايى را تا کلاس چهارم، در دبستان گُشت به پايان رساند و با تأسيس مدرسهى دينى عين العلوم گُشت توسط عمويش مولانا عبدالواحد سيدزاده معروف به حضرت صاحب رحمهالله، وارد اين مدرسه شد و دروس ابتدايى و مقدماتى دينى را نزد عمويش سپرى نمود و سپس با مشورهى ايشان، براى گذراندن تحصيلات عالى به پاکستان سفر نمود.
شيخالحديث مولانا حسينپور ماجراى تحصيل در پاکستان را چنين بيان کرده است: «برای ادامه تحصیل عازم پاکستان شدم و شش سال در آنجا به تحصیل علم پرداختم. سال اوّل را در «تیدی» گذراندم و سال بعد به دارالعلوم تندواللهیار رفتم. در آن سال مرحوم مولوی مصلحالدین و برادر ایشان درمحمّد و نیز مولوی قمرالدین ملازهی ـ رحمهمالله ـ همراه با من در این مدرسه تحصیل میکردند. تقریباً سه سال در تندواللهیار ماندم. زمانی که دارالعلوم تندواللهیار تأسیس شد، مولانا عبدالرحمن کاملپوری که از شاگردان شیخالهند مولانا محمودالحسن دیوبندی بود، بهعنوان صدرالمدرسین تعیین شد. حضرت مولانا بدرعالم میرتی هم به عنوان ناظم مدرسه انتخاب شد. در سال ۱۳۷۱ق./ ۱۳۳۱ش. حضرت مولانا محمّدیوسف بنّوری به این مدرسه تشریف آورد و به مدت دو سال اداره آن را به دست گرفت و مولانا بدرعالم به مدینه منوّره هجرت کرد. در سال ۱۳۷۳ق./ ۱۳۳۳ش. فعالیت این مدرسه به دنبال اتفاقی، متوقف شد و ما ناچار شدیم برای ادامه تحصیل به شهر ملتان برویم. من سال آخر تحصیلم را در [مدرسهى قاسمالعلوم] ملتان گذراندم و سال بعد در معیّت مولانا بنّوری از ملتان عازم کراچی شدیم. مولانا بنّوری در سال ۱۳۷۴ق./ ۱۳۳۴ش. جامعه اسلامیه بنّوریتاون کراچی را بنیان نهاد و من بهعنوان یکی از طلاب دوره «تخصّص فی الحدیث النبوی» جامعه اسلامیه بنّوریتاون از محضر ایشان کسب فیض کردم.»
مولانا حسينپور رحمهالله در بناى جامعة العلوم الإسلامية نيوٹاون کراچى با مولانا بنورى همکارى نمود و به نوعى جزو مؤسسان آن مرکز علمى به شمار مىرود.
درس تفسير را نيز از محضر مفسّر بزرگ، حافظ الحديث مولانا عبدالله درخواستى رحمهالله فرا گرفت.
استادان:
مولانا حسينپور رحمهالله از محضر اساتيد زيادى استفاده نموده است که اسامى برخى از آنان به شرح ذيل است:
1. محدث العصر مولانا محمديوسف بنورى رحمهالله؛
2. مفتی محمود رحمهالله؛
3. مولانا عبدالخالق کبیروالی ملتانى رحمهالله؛
4. مولانا بدرعالم ميرٹهى رحمهالله؛
5. مولانا عبدالرشيد نعمانى رحمهالله؛
6. مولانا عبدالرحمن کاملپورى رحمهالله.
مسئوليتها و خدمات:
1. مولانا حسينپور رحمهالله پس از پايان تحصيلاتش، بنا به دستور حضرت صاحب رحمهالله، به زادگاهش بازگشت و سرپرستى مدرسهى عين العلوم و مسجد را برعهده گرفت.
با تلاش و زحمتهاى ايشان و راهنمايىهاى حضرت صاحب و مولانا بنورى، مدرسه رشد چشمگيرى يافت و منشأ خدمات بزرگى براى جامعه گرديد. ايشان در کنار مديريت، بيش از 60 سال به تدريس علوم مختلف اسلامى از جمله تفسير و حديث پرداخت.
2. ايشان به مدت دو سال به تدريس در مدرسهى مجمع العلوم سرجو سراوان که مديريت آن را فقيه بلوچستان علامه محمدشهداد سراوانى رحمهالله برعهده داشت، پرداخت.
3. به ابتکار وى، براى اولين بار در بلوچستان، جشن فارغالتحصيلى و دستاربندى طلاب عين العلوم، در سال 1390 هـ.ق.، با حضور علماى تراز اول بلوچستان؛ همچون حضرت مولانا عبدالواحد سيدزاده، حضرت مولانا عبدالعزيز ملازاده، رهبر مذهبى اهل سنت، مولانا محمّد شهداد سراوانى، مولانا عبدالعزيز ساداتى، مولانا قمرالدين ملازهى، مولانا نظرمحمّد ديدگاه و… در مسجد جامع خواجه برگزار گرديد.
4. با تلاش و ابتکار ايشان، شوراى هماهنگى مدارس دينى اهلسنت استان سيستانوبلوچستان پايهگذارى گرديد که بيش از 60 مدرسه بزرگ و کوچک ملحق به آن هستند. ايشان تا پايان عُمْر سِمَت دبيرکلى اين شورا را برعهده داشت.
ایشان ماجرای دربارهی ماجرای تأسیس شورای هماهنگی گفته است: «در این مورد ما از سیستم اداری و سازمانی مدارس علوم دینی پاکستان الگو گرفتیم؛ چون اساتید و بزرگان ما در آنجا به منظور ایجاد همبستگی بین اصحاب مدارس و برنامهریزی منسجم برای پیشبرد اهداف آموزشی و تربیتی، شورایی را با عنوان «وفاقالمدارس» تأسیس کرده و حضرت مولانا بنّوری را سرپرست آن قرار داده بودند. ایده تأسیس چنین نهادی را در این منطقه، ابتدا من با علما در میان گذاشتم و به دنبال آن ما جلسهای در مدرسه عینالعلوم گشت برگزار کردیم که مولانا تاجمحمّد، مولانا محمّدعمر، مولانا عبدالرحمان چابهاری، مولانا قمرالدین و مفتی خدانظر به نمایندگی از طرف مولانا عبدالعزیز در آن شرکت کردند. در همان جلسه مقرر شد شورایی با عنوان اتحادالمدارس یا همان شورای هماهنگی مدارس دینی تشکیل شود. همچنین مقرر شد تعدادی از علما، کتابهایی را به فارسی ترجمه کنند که مولانا شهداد برگردان کتاب تیسیرالمنطق را برعهده گرفت. مصوبات دیگری هم در آن نشست داشتیم که البته برخی از آنها عملی نشد. پس از آن من با مولوی نذیراحمد سلامی که در آن زمان ناظم و معاون آموزشی دارالعلوم زاهدان بود، دراینباره به بحث و تبادلنظر پرداختم.
روند اجرایی برنامههای شورای هماهنگی مدارس دینی به کندی پیش میرفت به همین خاطر من به مولوی نذیراحمد گفتم که ما باید از صفر شروع کنیم. در آن زمان دو مدرسه دارالعلوم زاهدان و عینالعلوم گشت محوریت داشتند. مدرسه شمسالعلوم و مدرسه حقانیه ایرانشهر هنوز تأسیس نشده بودند. مولانا عبدالرحمن در چابهار مجموعهای در حد مکتب دایر کرده بود و مدرسه دارالعلوم زنگیان به این شورا نپیوسته بود. خاش هم که فاقد مدرسه دینی بود.
مهمترین هدف ما از راهاندازی شورای هماهنگی مدارس دینی این بود که ما با برنامهریزی منسجم بتوانیم فضایی رقابتی بین مدارس دینی ایجاد کنیم تا در آن استعدادهای طلاب شکوفا شود. این اقدام در ابتدا چندان جدّی گرفته نشد و به نحوی راکد ماند تا اینکه تصمیم گرفتیم به این وضعیت سروسامان ببخشیم، به همین منظور جلسهای برگزار کردیم و قرار شد ریاست این شورا را به مولانا عبدالعزیز ـ رحمهالله ـ واگذار کنیم که ایشان نپذیرفت و این مسئولیت را بر دوش من گذاشت. چندی بعد حس کردم که با توجّه به دوری من از مرکز استان، بهخوبی نمیتوانم به انجام این مسئولیت بپردازم، بنابراین در جلسه دوّم یا سوّمِ اعضای شورا من از آنان خواستم این مسئولیت را به مولانا عبدالحمید واگذار کنند. خوشبختانه با تقاضای مصرّانه من موافقت شد و این مسئولیت به ایشان واگذار شد و من معتقدم ایشان طی این مدت در انجام این مسئولیت موفق بوده است.»
5. علامه محمّديوسف، از مشاوران ارشد مولانا عبدالعزيز رحمهالله در امور مذهبى، اجتماعى و سياسى بود و به هنگام تدوين قانون اساسى در مجلس خبرگان رهبرى در تهران، حدود چهار الى پنج ماه ايشان را همراهى کرد.

مولانا حسينپور داستان همراهى خويش با مولانا عبدالعزيز در مجلس خبرگان را چنين بيان کرده است: «وقتی مولانا عبدالعزیز وارد مجلس خبرگان قانون اساسی شد، از من خواست بهعنوان مشاور، ایشان را همراهی کنم. ما به تهران رفتیم و من چهار الی پنج ماه در خدمت حضرت مولانا بودم. در ساختمان مجلس بهعنوان شرکتکننده آزاد در طبقه بالا مینشستم و بحثهای نمایندگان را دنبال میکردم. البته شبها با حضرت مولانا مینشستیم و راجع به مسائل مطروحه بحث و مذاکره میکردیم.
زمانی که بحث اصل دوازدهم قانون اساسی در مجلس مطرح شد، آیتالله مکارم شیرازی و مولانا عبدالعزیز در صحن مجلس با هم به بحث و مناظره پرداختند. اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی برای اهلسنّت درحالیکه حداقل ۲۰ درصد جمعیت کشور را تشکیل میدادند، هیچ حقی قائل نشدند و گفتند شما در این مجلس هفتاد و دو نفره، فقط دو نفر هستید ـ در آن زمان به دلایلی از کردها و ترکمنها نمایندهای در مجلس خبرگان قانون اساسی حضور نداشت ـ رئیس مجلس خبرگان آیتالله منتظری بود، امّا اداره بیشتر جلسات با آیتالله بهشتی نایبرئیس این مجلس بود. منتظری صرفاً یک روحانی بود، امّا بهشتی ضمن آنکه روحانی بود فردی سیاسی نیز بود. روزی که اصل ۱۲ قانون اساسی تصویب شد، بهشتی به گونهای عمل کرد که منتظری ریاست مجلس را برعهده داشته باشد تا بدین ترتیب هیچ گلایه احتمالیای از سوی مولانا عبدالعزیز متوجّه وی نشود. مولانا بلافاصله پس از تصویب این اصل به من گفت برو جلو و به آقایان منتظری و بهشتی از قول من بگو، شما به جامعه اهلسنّت کشور جفا کردید. من جلو رفتم و آنچه را که مولانا فرموده بود، به آنها گفتم. بهشتی خود را کنار کشید و گفت اداره نشست امروز با من نبود، بنابراین هر گلایهای دارید متوجّه آیتالله منتظری است. پس از این اتفاق مولانا عبدالعزیز با حالت قهر از مجلس بیرون شد و ما به قم رفتیم. در آن زمان رهبر انقلاب امام خمینی در قم بود. با ایشان به صورت خصوصی ملاقات کردیم. در همین دیدار مولانا خطاب به امام خمینی گفت: جناب آیتالله خمینی، این شما و این مجلستان! من به بلوچستان میروم. آیتالله خمینی بیدرنگ محاسن مولانا را گرفت و گفت: اگر رفتید و به دنبال رفتن شما آشوب و بلوایی بهپا شد و مردم زیادی کشته شدند، روز قیامت جواب آنها را من میدهم یا شما؟ شما نروید، من به این موضوع رسیدگی خواهم کرد! در این دیدار شخصیتهایی چون شیخ احمد مفتیزاده و عدّهای از علمای ترکمن هم با ما همراه بودند.
در آن دوران چون تازه انقلاب به ثمر رسیده بود، خوف و هراسی وجود نداشت و هرکس میتوانست موضع و دیدگاهش را آزادانه ابراز کند. به یاد دارم، وقتی روی این نکته که چه مذهبی بهعنوان مذهب رسمی کشور تعیین شود، بحث شد، حاضران رأی دادند و گفتند «مذهب حقّه اثناعشری». مولانا عبدالعزیز سرسختانه موضع گرفت و گفت ما این قید را قبول نداریم. اگر با قید «حقّه» از مذهب اثناعشری یاد میکنید، باید با همین قید از مذاهب اهلسنّت و جماعت نیز یاد کنید؛ چراکه این مذاهب نیز حقاند. اینگونه شد که قید «حقّه» را حذف کردند و فقط نوشتند مذهب اثناعشری.»
در تأسيس حزب اتحاد المسلمين نيز با مولانا عبدالعزيز همکارى نزديکى داشت.
6. ايشان از اعضاى مؤسس مجمع فقه اسلامى اهل سنت ايران و رئيس آن بود.
7. مکتب البنات امالمؤمنين خديجة الکبرى شهر گشت توسط ايشان تأسيس گرديد.
8. بيشتر وقت ايشان صرف فعاليتهاى اجتماعى، ديدارهاى مردمى و حل و فصل اختلافات قومى و مذهبى مىشد و از مُصلحان برجستهى منطقه بود.
9. همچنين رياست شوراى حل اختلاف مرکزى گشت را برعهده داشت.
اخلاق:
ايشان زندگى بسيار سادهاى داشت. خانهاش بسيار ساده بود. لباس معمولى و ساده بر تن داشت. کسى که مقام والاى علمى و شهرت ايشان را شنيده و براى اوّلين بار ايشان را مىديد، او را نمىشناخت. کارهايش را خودش انجام مىداد. از ميهمانان پذيرايى مىکرد. به کارهاى کشاورزى مىپرداخت. جهت جمعآورى کمکهاى مردمى براى مدرسه، شخصاً به مناطق مختلف مىرفت.
نمىپسنديد که کسى براى استقبال وى از جاى برخيزد. با کارهاى ناروا، به شدت برخورد مىکرد. با وجود اين که مدير حوزهى علميه بود، اما براى خود هيچگونه مزاياى خاصى را قايل نشد، حتى دفتر مديريت جداگانهاى نداشت.
تا کسى با وى سخن نمىگفت، سکوت اختيار مىنمود. احترام علما را - هر چند که شاگردان خودش بودند - به جا مىآورد؛ گاهى هم پيش آمده که کفشهاى آنان را راست نموده است.
به نماز شب، دو رکعت بعد از وضو و تلاوت قرآن پاىبند بود. وى بسيار متواضع، سادهزيست و به دور از هر نوع تکلف بود. اکثراً در منزل مشغول مطالعه و تلاوت قرآن کريم بود.
جايگاه علمى و ديدگاه علما نسبت به ايشان:
جايگاه علمى ايشان، از لقبهاى «شيخالحديث» و «أستاذ العلماء» که علماى تراز اوّل بلوچستان به ايشان دادهاند، مشخص مىشود.
به راستى که ايشان شيخ الحديث بودند؛ چون بيش از نيم قرن به تدريس صحيح بخارى و ساير کتب حديث اشتغال داشت و تقريباً بيشتر علماى بلوچستان شاگرد مستقيم و غيرمستقيم ايشان هستند. آراى فقهى و علمى ايشان در ميان علما جايگاه خاصى دارد و فتاواى ايشان مقبول خاص و عاماند.
در سال 1430 هـ.ق. جامعة العلوم الإسلامية نيوٹاون کراچى -از بزرگترين مدارس علمى پاکستان- جهت تجليل از مقام شامخ علمى ايشان، جلسهاى برگزار کرد و تدريس يک جلسه از صحيح بخارى را به ايشان سپرد.
مولانا محمّديوسف - به تعبير شيخالإسلام علامه مفتى محمدتقى عثمانى: - «از علماى محبوب منطقه مىباشد.»
حضرت صاحب رحمهالله به ايشان علاقهى خاصى داشت و از ايشان هميشه به عنوان مولانا محمّديوسفجان ياد مىکرد و مردم را جهت استفاده به محضر ايشان مىفرستاد.
حضرت مولانا عبدالعزيز ملازاده رحمهالله، ايشان را به عنوان مشاور خويش انتخاب كرده بود و هميشه مىفرمود: «من مولانا محمّديوسف را بسيار دوست دارم.»
شيخالحديث مولانا عبدالرحمٰن سربازى -مدير جامعة الحرمين الشريفين و امامجمعه چابهار- مىفرمايد: «علامه شيخالحديث مولانا سيّد محمّديوسف حسينپور يکى از علماى تراز اول بلوچستان مىباشد که نقش اصلاحىآفرينى وى در جامعه براى هميشه در تاريخ زرين اين مرز و بوم ثبت خواهد شد. او شخصيتى متواضع و انسانى باخدا بود که با کولهبارى از علم و دانش دنياى فانى را وداع و با قاصد الهى لبيک گفت.»
«مولانا محمّدیوسف شخصیتی عظیم بود. سبحان الله! منِ قطره در وصفّ دریا چه میتوانم بگویم؛ «لَا نُزَکِّی عَلَى اللهِ أَحداً»، اما گمان خیر داریم دربارهى ایشان، چنین شخصیتی در روزگار کنونی بعد از مولانا عبدالعزیز از ویژگیهای خاصی برخوردار بود. بردباری، مردمداری، فروتنی، جایگاه علمی و محبت ایشان با مردم و علما بینظیر بود. ایشان بنیانگذار شورای هماهنگی مدارس دینی استان بود.»
شيخالإسلام مولانا عبدالحميد -مدير مدرسهى دينى دارالعلوم، امامجمعه زاهدان و رئيس شوراى هماهنگى مدارس دينى اهلسنت استان سيستانوبلوچستان- ايشان را بسيار تجليل و احترام قرار مىداد و هميشه از ايشان به عنوان استاد العلماء ياد مىنمود. ايشان مىگويد: «شيخالحديث مولانا حسينپور عالِم و فقيهى است که زندگى خود را طبق شريعت مىگذراند.
ايشان يکى از علماى بلندپايه و تأثيرگذار جامعهى بلوچستان بود. نظرات و ديدگاههاى ايشان در زمينههاى مختلف روشن و پسنديده بود و ايشان عالمى صاحبرأى بود.
مولانا حسينپور تبحر علمى بسيار بالايى داشت که در طول 60 سال شاگردان و علماى صالحى را تربيت کرد و به جامعه تحويل داد. ايشان انسانى دورانديش و صاحبنظر بود که در راستاى وحدت امت اسلامى تلاش مىکرد...
اگر زندگانی حضرت مولانا حسينپور را از ابعاد مختلف مورد بررسى قرار دهيم، مىبينيم که شخصيتى بسيار کمنظير بود. در زمينهى توانايى علمى بايد گفت که ايشان خيلى انسانى بااستعداد و داراى فکرى باز و توانا بود. مولانا حسينپور نزد علامه بنورى زانوى تلمذ زد و علم را از ايشان حاصل نمود. مولانا بنورى شاگرد ارشد علامه انورشاه کشميرى بود، از اين لحاظ نيز شخصيت حضرت شيخالحديث بسيار معتبر و قابل ملاحظه است.
سالها تدريس صحيح بخارى را در عينالعلوم گشت برعهده داشت و اين خود باعث بالا رفتن توان علمى و تسلط بر احاديث شده بود.
براى بيان توان علمى ايشان ترجمهى تفسير معارف القرآن، حجة الله البالغة و انوارالبارى کافى است؛ کتابهايى که ترجمه آنها هم توان علمى و هم حوصله بسيار زياد مىخواهد که از توان امروزىها خارج است.
انسان بسيار عاملى بود و بر حکم شرع و سنت، پايبند بود و بر انجام سنت خيلى حساس بود. از لحاظ بينش و تفکّر اجتماعى خيلى در سطح بالايى بود و نسبت به امور جديدى که در اجتماع اتفاق مىافتاد، خيلى فکرمند و داراى رأى و نظر بود و امور سياسى را دنبال کرده و تحليل مىنمود و همچنين نظريات خوب و عالى مىداد و براى احياى حقوق اهلسنّت، خيلى تلاش نمود.
در رابطه با طرح ساماندهى مدارس علوم دينى اهلسنت، خوب مقاومت کرد و نظرش همين بود که مدارس، بايد مستقل باشند.
مولانا عبدالعزيز خيلى ايشان را دوست داشت و به ديدگاههاى وى در امور سياسى معتقد بود و بارها در اين زمينه با مولانا حسينپور مشورت مىنمود و گويا مشاور سياسى ايشان بود و از همين روى، وقتى که مولانا عبدالعزيز در مجلس خبرگان بود و قانون اساسى در آنجا به تصويب مىرسيد، براى مدتى مولانا حسينپور را نيز با خود به تهران برد، تا در آنجا مشاور ايشان باشد.
مولانا محمّديوسف انسانى بسيار ساده و يکرنگ بود. چيزى به نام نفاق اصلاً در ايشان نبود و بر نفاق بسيار حساس بود و اعتقاد داشت مرض بزرگى که در ميان مسلمانان رخنه کرده، بيمارى نفاق است.
انسانى بسيار صادق و امانتدارى بود و خيلى اخلاق زيبا و شايستهاى داشت و با کسانى که روبهرو مىشد، خودش را همانند يک شاگرد، يا انسان معمولى جلوه مىداد و به طلاب و شاگردان خيلى احترام مىگذاشت.
يکى از عادتهاى شايسته و خوب ايشان در همه جا، جرأت و شهامت ايشان بود که در هر حال حق را مىگفت و چيزى که مىدانست درست است، آن را ابراز مىنمود.»
مولانا محمّدطيب ملازهى به نقل از پدرش، حضرت مولانا قمرالدين رحمهالله مىگويد: «اگر از من سؤال بشود: امروزه عالمى که مخلص باشد و فقط براى خدا کار بکند، کدام است؟ گواهى خواهم داد که او مولانا محمّديوسف است.»
مولانا دينمحمّد درکانى -مدير مدرسهى دينى تعليمالقرآن شورشادى- مىفرمايد: «شيخالحديث علامه سيّد محمّديوسف حسينپور نه از مردمان اين زمانه، که جزو اسلاف ما است. عالمى بسيار بزرگ و وارسته است که همهى اوصاف اسلاف در وجودش ديده مىشود؛ اوصافی که ما فقط در لابلاى کتابها آنها را خواندهايم. با وجود جايگاه بزرگ علمىاش چندين بار که بخت يارم شده و ملاقات کردم، دستانم را به احترام بوسيده، هر چه اصرار مىکنم و سعى مىکنم مانع شوم، باز هم بر دستانم بوسه مىزند. خيلى مرا دوست دارد و من هم ايشان را خيلى دوست دارم.»
مولانا عبدالرحمن محبى -مدرس برجستهى سابق عينالعلوم گشت و دارالعلوم زاهدان-مىگويد: «مولانا محمديوسف در اخلاص نظير نداشت و انسانى مخلص بود. هيچگاه نديدم از نظر لباس، سوارى، خورد و خوراک از پايينترين مردم جلو بزند.
مولانا زندگى بسيار سادهاى داشت. تمام فکر و فعاليت ايشان پيشرفت دين بود و براى خود هيچ کارى انجام نمىداد. تواضع و فروتنى از صفات بارز مولانا محمديوسف بود. ظاهر مولانا ساده و مثل مردم عادى بود. ساده و بىآلايش در جلسات شرکت مىکرد.
مولانا انسان بسيار نيکى بود و براى مردم بلوچستان خدمات ارزندهاى انجام داد.»
مولانا محمّد دهقان –مدرس برجستهى و ناظم مدرسهى دينى عينالعلوم گشت- مىفرمايد: «حضرت شيخالحديث چنان عادتى داشت که هيچگاه خويش را از هيچ استادى، حتى اساتيد کتب پايه، برتر نمىدانست. سبب پيشرفت حضرت شيخالحديث اين بود که اخلاص، تواضع و فروتنی را اختيار نموده بود و حقا که مصداق اين حديث قرار گرفته بود: من تواضع لله رفعه الله. ايشان بسيار ساده زندگى مىنمود و براى خود هيچ امتيازى را از لباس و زندگى مرفّه و ... قايل نمىشد.
مفتى محمّدقاسم قاسمى -مدرس برجستهى مدرسهى دينى دارالعلوم زاهدان و رئيس دارالافتاى دارالعلوم زاهدان- نوشته است: «علما و بزرگان منطقه اتفاقنظر دارند که وجود حضرت مولانا محمّديوسف حسينپور نشانهاى از آيات الهى بود و از جمله انسانهايى بود که ديدار و تذکرهشان ياد خدا را در دل تازه مىکند.
مولانا حسينپور شخصيتى استثنايى بود و امثال ايشان را روزگار کم سخاوت مىکند».
آثار:
آثار و ترجمهى کتابهاى زير از فعاليتهاى ارزشمند وى محسوب مىگردد:
1. تفسير معارف القرآن؛ نوشتهى مفتى اعظم سابق پاکستان، مولانا محمّدشفيع ديوبندى رحمهالله؛
2. حجة الله البالغة؛ تأليف امام شاه ولى الله محدث دهلوى رحمهالله؛
3. سيرت خلفاى راشدين؛ اثر مولانا عبدالشکور لکهنوى رحمهالله؛
4. علوم القرآن؛ اثر مولانا شمسالحق افغانى رحمهالله (ترجمهى ناتمام مولانا محمّدشهداد سراوانى رحمهالله را تکميل نمود)؛
5. مواد مخدر از ديدگاه فقه اسلام؛ تأليف دکتر عبدالله بن محمد احمد الطيار؛
6. داستان رفاقت من با مولانا مودودى؛ تأليف مولانا محمّدمنظور نعمانى رحمهالله (چاپ نشده)؛
7. أنوار البارى؛ مجموعه افادات امامالعصر علامه انورشاه كشميرى رحمهالله بر صحيح بخارى؛ (چاپ نشده)
8. يک خدا، يک انسان، يک نظام؛ تأليف استاد وحيدالدين خان رحمهالله؛ (چاپ نشده)
9. معلّم الدّين؛ تأليف قارى شريف احمد رحمهالله؛ (چاپ نشده)
10. آداب ورود به منزل ديگران در پرتو قرآن و حديث ؛ اثر مفتى اعظم سابق پاکستان مولانا محمدشفيع عثمانى رحمهالله؛
11. ريشهى اختلافات فقهى؛ اثر شاه ولىالله محدث دهلوى رحمهالله؛
12. فضل البارى تقارير درس صحيح البخارى؛
و….
شاگردان:
از محضر ايشان شاگردان زيادى استفاده نمودند که اسامى برخى از آنان به شرح ذيل است:
مولانا محمّد دهقان، مولانا عبدالکريم حسينپور، مولانا محمّدعيسى سيّدىپور، مولانا عبدالقادر سيّدزاده، مولانا عبدالملک ملازاده، مولانا عبدالقادر دهقان، مولانا عبدالمجيد اسماعيلزهى، مولانا راشد بندار، مولانا عبدالقدوس دهقان، مولانا عبدالرحيم هاشمزهى، مولانا فتحالله گمشادزهى، مولانا عبدالحکيم سيّدزاده، مولانا نواب حوت، مولانا عبدالأحد سرگانی، مولانا عبدالرحمن موحد ايرندگانى، مولانا عبدالصمد غياثى، مولانا عبدالحکيم کردى، مولانا حافظ محمداسلام ملازهى، مولانا نظامالدين نصرتى، مولانا حافظ جانمحمد ملازاده، مولانا محمدامين يارمحمدزهى و ...
خانواده:
مولانا حسينپور با دخترِ عمويش مولانا عبدالواحد سيّدزاده ازدواج نمود و از او صاحب 3 دختر و 5 پسر شد.
پسرانش مولانا عبدالکريم (مدير کنونى مدرسهى دينى عينالعلوم گشت و دبيرکل شوراى هماهنگى مدارس دينى اهلسنت استان سيستانوبلوچستان)، مولانا عبدالرحيم (مدرس مدرسهى دينى عينالعلوم گشت)، عبدالعليم، حافظ محمدانور و حافظ محمدکريم هستند.
اشعار:
مولانا محمّديوسف گاهگاهى به سرودن اشعار نيز مىپرداخته است.
يکى از اشعار ايشان به عنوان نمونه ذکر مىگردد:
اى وجودت افتخار كائنات
شد ظهورت رحمتى بر ممكنات
چون تولد يافت ذات پاك تو
گشت روشن كوه و دشت و تپهجات
كاخ كسرى سرنگون از بيم تو
رفت آب ساوه اندر غايرات
آتش زردشت در ايران زمين
بعد از دهصد شده از خامدات
چون رضاع يافتى به نزد سعديه
گشت ظاهر بركتت در صامتات
فيض و بركات وجودت در صبا
ظاهر و قاهر شدند بر ارضيات
مبعثت در سال چهل از فضل حق
منت پروردگار است پر ثبات
چونكه با حق آمدى باطل برفت
سرنگون گشته از آن لات و منات
غلبه دادى دين حق را در جهان
بر تمام دينهاى ماضيات
اصل مقصد از ظهورت بود دين
شد مكمل بعد از آن رفتى به جات
(گل باغ نبوت، ص 209-210).
وفات:
مولانا محمّديوسف حسينپور رحمهالله که براى معالجه به کراچى پاکستان سفر کرده بود، در روز دوشنبه 17 مهر 1396 هـ.ش.، در يکى از بيمارستانهاى آنجا، پس از عمل جراحى قلب، درگذشت. رحمه الله رحمة واسعة.
منابع مورد استفاده در زندگىنامه:
فصلنامهى نداى اسلام، نشريه عام الحزن عين العلوم گشت (طلاب دورهى حديث سال 97)، نشريه شمع عين العلوم (طلاب دورهى حديث سال 98)، سيرت خلفاى راشدين، فصلنامهى هدايت (جامعه الحرمين الشريفين چابهار)، چند شاخه ارغوان در کوير، ص 54-51، پايگاه اطلاعرسانى سنتآنلاين و پایگاه اطلاعرسانی سنیآنلاین.
✒️ عبدالستار حسینبر / مدرس عینالعلوم گشت و عضو مرکز تحقیقات اسلامی مداد
ولادت و خانواده:
استاذ العلماء شيخ الحديث مولانا محمّديوسُف حسينپور رحمهالله فرزند صاحب ملا محمّدکريم رحمهالله، در سال 1309 هـ.ش. در گُشت، در ميان خانوادهاى که به علم، زهد و ديندارى شهرت داشت، به دنيا آمد.
تحصيلات:
تحصيلات ابتدايى را تا کلاس چهارم، در دبستان گُشت به پايان رساند و با تأسيس مدرسهى دينى عين العلوم گُشت توسط عمويش مولانا عبدالواحد سيدزاده معروف به حضرت صاحب رحمهالله، وارد اين مدرسه شد و دروس ابتدايى و مقدماتى دينى را نزد عمويش سپرى نمود و سپس با مشورهى ايشان، براى گذراندن تحصيلات عالى به پاکستان سفر نمود.
شيخالحديث مولانا حسينپور ماجراى تحصيل در پاکستان را چنين بيان کرده است: «برای ادامه تحصیل عازم پاکستان شدم و شش سال در آنجا به تحصیل علم پرداختم. سال اوّل را در «تیدی» گذراندم و سال بعد به دارالعلوم تندواللهیار رفتم. در آن سال مرحوم مولوی مصلحالدین و برادر ایشان درمحمّد و نیز مولوی قمرالدین ملازهی ـ رحمهمالله ـ همراه با من در این مدرسه تحصیل میکردند. تقریباً سه سال در تندواللهیار ماندم. زمانی که دارالعلوم تندواللهیار تأسیس شد، مولانا عبدالرحمن کاملپوری که از شاگردان شیخالهند مولانا محمودالحسن دیوبندی بود، بهعنوان صدرالمدرسین تعیین شد. حضرت مولانا بدرعالم میرتی هم به عنوان ناظم مدرسه انتخاب شد. در سال ۱۳۷۱ق./ ۱۳۳۱ش. حضرت مولانا محمّدیوسف بنّوری به این مدرسه تشریف آورد و به مدت دو سال اداره آن را به دست گرفت و مولانا بدرعالم به مدینه منوّره هجرت کرد. در سال ۱۳۷۳ق./ ۱۳۳۳ش. فعالیت این مدرسه به دنبال اتفاقی، متوقف شد و ما ناچار شدیم برای ادامه تحصیل به شهر ملتان برویم. من سال آخر تحصیلم را در [مدرسهى قاسمالعلوم] ملتان گذراندم و سال بعد در معیّت مولانا بنّوری از ملتان عازم کراچی شدیم. مولانا بنّوری در سال ۱۳۷۴ق./ ۱۳۳۴ش. جامعه اسلامیه بنّوریتاون کراچی را بنیان نهاد و من بهعنوان یکی از طلاب دوره «تخصّص فی الحدیث النبوی» جامعه اسلامیه بنّوریتاون از محضر ایشان کسب فیض کردم.»
مولانا حسينپور رحمهالله در بناى جامعة العلوم الإسلامية نيوٹاون کراچى با مولانا بنورى همکارى نمود و به نوعى جزو مؤسسان آن مرکز علمى به شمار مىرود.
درس تفسير را نيز از محضر مفسّر بزرگ، حافظ الحديث مولانا عبدالله درخواستى رحمهالله فرا گرفت.
استادان:
مولانا حسينپور رحمهالله از محضر اساتيد زيادى استفاده نموده است که اسامى برخى از آنان به شرح ذيل است:
1. محدث العصر مولانا محمديوسف بنورى رحمهالله؛
2. مفتی محمود رحمهالله؛
3. مولانا عبدالخالق کبیروالی ملتانى رحمهالله؛
4. مولانا بدرعالم ميرٹهى رحمهالله؛
5. مولانا عبدالرشيد نعمانى رحمهالله؛
6. مولانا عبدالرحمن کاملپورى رحمهالله.
مسئوليتها و خدمات:
1. مولانا حسينپور رحمهالله پس از پايان تحصيلاتش، بنا به دستور حضرت صاحب رحمهالله، به زادگاهش بازگشت و سرپرستى مدرسهى عين العلوم و مسجد را برعهده گرفت.
با تلاش و زحمتهاى ايشان و راهنمايىهاى حضرت صاحب و مولانا بنورى، مدرسه رشد چشمگيرى يافت و منشأ خدمات بزرگى براى جامعه گرديد. ايشان در کنار مديريت، بيش از 60 سال به تدريس علوم مختلف اسلامى از جمله تفسير و حديث پرداخت.
2. ايشان به مدت دو سال به تدريس در مدرسهى مجمع العلوم سرجو سراوان که مديريت آن را فقيه بلوچستان علامه محمدشهداد سراوانى رحمهالله برعهده داشت، پرداخت.
3. به ابتکار وى، براى اولين بار در بلوچستان، جشن فارغالتحصيلى و دستاربندى طلاب عين العلوم، در سال 1390 هـ.ق.، با حضور علماى تراز اول بلوچستان؛ همچون حضرت مولانا عبدالواحد سيدزاده، حضرت مولانا عبدالعزيز ملازاده، رهبر مذهبى اهل سنت، مولانا محمّد شهداد سراوانى، مولانا عبدالعزيز ساداتى، مولانا قمرالدين ملازهى، مولانا نظرمحمّد ديدگاه و… در مسجد جامع خواجه برگزار گرديد.
4. با تلاش و ابتکار ايشان، شوراى هماهنگى مدارس دينى اهلسنت استان سيستانوبلوچستان پايهگذارى گرديد که بيش از 60 مدرسه بزرگ و کوچک ملحق به آن هستند. ايشان تا پايان عُمْر سِمَت دبيرکلى اين شورا را برعهده داشت.
ایشان ماجرای دربارهی ماجرای تأسیس شورای هماهنگی گفته است: «در این مورد ما از سیستم اداری و سازمانی مدارس علوم دینی پاکستان الگو گرفتیم؛ چون اساتید و بزرگان ما در آنجا به منظور ایجاد همبستگی بین اصحاب مدارس و برنامهریزی منسجم برای پیشبرد اهداف آموزشی و تربیتی، شورایی را با عنوان «وفاقالمدارس» تأسیس کرده و حضرت مولانا بنّوری را سرپرست آن قرار داده بودند. ایده تأسیس چنین نهادی را در این منطقه، ابتدا من با علما در میان گذاشتم و به دنبال آن ما جلسهای در مدرسه عینالعلوم گشت برگزار کردیم که مولانا تاجمحمّد، مولانا محمّدعمر، مولانا عبدالرحمان چابهاری، مولانا قمرالدین و مفتی خدانظر به نمایندگی از طرف مولانا عبدالعزیز در آن شرکت کردند. در همان جلسه مقرر شد شورایی با عنوان اتحادالمدارس یا همان شورای هماهنگی مدارس دینی تشکیل شود. همچنین مقرر شد تعدادی از علما، کتابهایی را به فارسی ترجمه کنند که مولانا شهداد برگردان کتاب تیسیرالمنطق را برعهده گرفت. مصوبات دیگری هم در آن نشست داشتیم که البته برخی از آنها عملی نشد. پس از آن من با مولوی نذیراحمد سلامی که در آن زمان ناظم و معاون آموزشی دارالعلوم زاهدان بود، دراینباره به بحث و تبادلنظر پرداختم.
روند اجرایی برنامههای شورای هماهنگی مدارس دینی به کندی پیش میرفت به همین خاطر من به مولوی نذیراحمد گفتم که ما باید از صفر شروع کنیم. در آن زمان دو مدرسه دارالعلوم زاهدان و عینالعلوم گشت محوریت داشتند. مدرسه شمسالعلوم و مدرسه حقانیه ایرانشهر هنوز تأسیس نشده بودند. مولانا عبدالرحمن در چابهار مجموعهای در حد مکتب دایر کرده بود و مدرسه دارالعلوم زنگیان به این شورا نپیوسته بود. خاش هم که فاقد مدرسه دینی بود.
مهمترین هدف ما از راهاندازی شورای هماهنگی مدارس دینی این بود که ما با برنامهریزی منسجم بتوانیم فضایی رقابتی بین مدارس دینی ایجاد کنیم تا در آن استعدادهای طلاب شکوفا شود. این اقدام در ابتدا چندان جدّی گرفته نشد و به نحوی راکد ماند تا اینکه تصمیم گرفتیم به این وضعیت سروسامان ببخشیم، به همین منظور جلسهای برگزار کردیم و قرار شد ریاست این شورا را به مولانا عبدالعزیز ـ رحمهالله ـ واگذار کنیم که ایشان نپذیرفت و این مسئولیت را بر دوش من گذاشت. چندی بعد حس کردم که با توجّه به دوری من از مرکز استان، بهخوبی نمیتوانم به انجام این مسئولیت بپردازم، بنابراین در جلسه دوّم یا سوّمِ اعضای شورا من از آنان خواستم این مسئولیت را به مولانا عبدالحمید واگذار کنند. خوشبختانه با تقاضای مصرّانه من موافقت شد و این مسئولیت به ایشان واگذار شد و من معتقدم ایشان طی این مدت در انجام این مسئولیت موفق بوده است.»
5. علامه محمّديوسف، از مشاوران ارشد مولانا عبدالعزيز رحمهالله در امور مذهبى، اجتماعى و سياسى بود و به هنگام تدوين قانون اساسى در مجلس خبرگان رهبرى در تهران، حدود چهار الى پنج ماه ايشان را همراهى کرد.

مولانا حسينپور داستان همراهى خويش با مولانا عبدالعزيز در مجلس خبرگان را چنين بيان کرده است: «وقتی مولانا عبدالعزیز وارد مجلس خبرگان قانون اساسی شد، از من خواست بهعنوان مشاور، ایشان را همراهی کنم. ما به تهران رفتیم و من چهار الی پنج ماه در خدمت حضرت مولانا بودم. در ساختمان مجلس بهعنوان شرکتکننده آزاد در طبقه بالا مینشستم و بحثهای نمایندگان را دنبال میکردم. البته شبها با حضرت مولانا مینشستیم و راجع به مسائل مطروحه بحث و مذاکره میکردیم.
زمانی که بحث اصل دوازدهم قانون اساسی در مجلس مطرح شد، آیتالله مکارم شیرازی و مولانا عبدالعزیز در صحن مجلس با هم به بحث و مناظره پرداختند. اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی برای اهلسنّت درحالیکه حداقل ۲۰ درصد جمعیت کشور را تشکیل میدادند، هیچ حقی قائل نشدند و گفتند شما در این مجلس هفتاد و دو نفره، فقط دو نفر هستید ـ در آن زمان به دلایلی از کردها و ترکمنها نمایندهای در مجلس خبرگان قانون اساسی حضور نداشت ـ رئیس مجلس خبرگان آیتالله منتظری بود، امّا اداره بیشتر جلسات با آیتالله بهشتی نایبرئیس این مجلس بود. منتظری صرفاً یک روحانی بود، امّا بهشتی ضمن آنکه روحانی بود فردی سیاسی نیز بود. روزی که اصل ۱۲ قانون اساسی تصویب شد، بهشتی به گونهای عمل کرد که منتظری ریاست مجلس را برعهده داشته باشد تا بدین ترتیب هیچ گلایه احتمالیای از سوی مولانا عبدالعزیز متوجّه وی نشود. مولانا بلافاصله پس از تصویب این اصل به من گفت برو جلو و به آقایان منتظری و بهشتی از قول من بگو، شما به جامعه اهلسنّت کشور جفا کردید. من جلو رفتم و آنچه را که مولانا فرموده بود، به آنها گفتم. بهشتی خود را کنار کشید و گفت اداره نشست امروز با من نبود، بنابراین هر گلایهای دارید متوجّه آیتالله منتظری است. پس از این اتفاق مولانا عبدالعزیز با حالت قهر از مجلس بیرون شد و ما به قم رفتیم. در آن زمان رهبر انقلاب امام خمینی در قم بود. با ایشان به صورت خصوصی ملاقات کردیم. در همین دیدار مولانا خطاب به امام خمینی گفت: جناب آیتالله خمینی، این شما و این مجلستان! من به بلوچستان میروم. آیتالله خمینی بیدرنگ محاسن مولانا را گرفت و گفت: اگر رفتید و به دنبال رفتن شما آشوب و بلوایی بهپا شد و مردم زیادی کشته شدند، روز قیامت جواب آنها را من میدهم یا شما؟ شما نروید، من به این موضوع رسیدگی خواهم کرد! در این دیدار شخصیتهایی چون شیخ احمد مفتیزاده و عدّهای از علمای ترکمن هم با ما همراه بودند.
در آن دوران چون تازه انقلاب به ثمر رسیده بود، خوف و هراسی وجود نداشت و هرکس میتوانست موضع و دیدگاهش را آزادانه ابراز کند. به یاد دارم، وقتی روی این نکته که چه مذهبی بهعنوان مذهب رسمی کشور تعیین شود، بحث شد، حاضران رأی دادند و گفتند «مذهب حقّه اثناعشری». مولانا عبدالعزیز سرسختانه موضع گرفت و گفت ما این قید را قبول نداریم. اگر با قید «حقّه» از مذهب اثناعشری یاد میکنید، باید با همین قید از مذاهب اهلسنّت و جماعت نیز یاد کنید؛ چراکه این مذاهب نیز حقاند. اینگونه شد که قید «حقّه» را حذف کردند و فقط نوشتند مذهب اثناعشری.»
در تأسيس حزب اتحاد المسلمين نيز با مولانا عبدالعزيز همکارى نزديکى داشت.
6. ايشان از اعضاى مؤسس مجمع فقه اسلامى اهل سنت ايران و رئيس آن بود.
7. مکتب البنات امالمؤمنين خديجة الکبرى شهر گشت توسط ايشان تأسيس گرديد.
8. بيشتر وقت ايشان صرف فعاليتهاى اجتماعى، ديدارهاى مردمى و حل و فصل اختلافات قومى و مذهبى مىشد و از مُصلحان برجستهى منطقه بود.
9. همچنين رياست شوراى حل اختلاف مرکزى گشت را برعهده داشت.
اخلاق:
ايشان زندگى بسيار سادهاى داشت. خانهاش بسيار ساده بود. لباس معمولى و ساده بر تن داشت. کسى که مقام والاى علمى و شهرت ايشان را شنيده و براى اوّلين بار ايشان را مىديد، او را نمىشناخت. کارهايش را خودش انجام مىداد. از ميهمانان پذيرايى مىکرد. به کارهاى کشاورزى مىپرداخت. جهت جمعآورى کمکهاى مردمى براى مدرسه، شخصاً به مناطق مختلف مىرفت.
نمىپسنديد که کسى براى استقبال وى از جاى برخيزد. با کارهاى ناروا، به شدت برخورد مىکرد. با وجود اين که مدير حوزهى علميه بود، اما براى خود هيچگونه مزاياى خاصى را قايل نشد، حتى دفتر مديريت جداگانهاى نداشت.
تا کسى با وى سخن نمىگفت، سکوت اختيار مىنمود. احترام علما را - هر چند که شاگردان خودش بودند - به جا مىآورد؛ گاهى هم پيش آمده که کفشهاى آنان را راست نموده است.
به نماز شب، دو رکعت بعد از وضو و تلاوت قرآن پاىبند بود. وى بسيار متواضع، سادهزيست و به دور از هر نوع تکلف بود. اکثراً در منزل مشغول مطالعه و تلاوت قرآن کريم بود.
جايگاه علمى و ديدگاه علما نسبت به ايشان:
جايگاه علمى ايشان، از لقبهاى «شيخالحديث» و «أستاذ العلماء» که علماى تراز اوّل بلوچستان به ايشان دادهاند، مشخص مىشود.
به راستى که ايشان شيخ الحديث بودند؛ چون بيش از نيم قرن به تدريس صحيح بخارى و ساير کتب حديث اشتغال داشت و تقريباً بيشتر علماى بلوچستان شاگرد مستقيم و غيرمستقيم ايشان هستند. آراى فقهى و علمى ايشان در ميان علما جايگاه خاصى دارد و فتاواى ايشان مقبول خاص و عاماند.
در سال 1430 هـ.ق. جامعة العلوم الإسلامية نيوٹاون کراچى -از بزرگترين مدارس علمى پاکستان- جهت تجليل از مقام شامخ علمى ايشان، جلسهاى برگزار کرد و تدريس يک جلسه از صحيح بخارى را به ايشان سپرد.
مولانا محمّديوسف - به تعبير شيخالإسلام علامه مفتى محمدتقى عثمانى: - «از علماى محبوب منطقه مىباشد.»
حضرت صاحب رحمهالله به ايشان علاقهى خاصى داشت و از ايشان هميشه به عنوان مولانا محمّديوسفجان ياد مىکرد و مردم را جهت استفاده به محضر ايشان مىفرستاد.
حضرت مولانا عبدالعزيز ملازاده رحمهالله، ايشان را به عنوان مشاور خويش انتخاب كرده بود و هميشه مىفرمود: «من مولانا محمّديوسف را بسيار دوست دارم.»
شيخالحديث مولانا عبدالرحمٰن سربازى -مدير جامعة الحرمين الشريفين و امامجمعه چابهار- مىفرمايد: «علامه شيخالحديث مولانا سيّد محمّديوسف حسينپور يکى از علماى تراز اول بلوچستان مىباشد که نقش اصلاحىآفرينى وى در جامعه براى هميشه در تاريخ زرين اين مرز و بوم ثبت خواهد شد. او شخصيتى متواضع و انسانى باخدا بود که با کولهبارى از علم و دانش دنياى فانى را وداع و با قاصد الهى لبيک گفت.»
«مولانا محمّدیوسف شخصیتی عظیم بود. سبحان الله! منِ قطره در وصفّ دریا چه میتوانم بگویم؛ «لَا نُزَکِّی عَلَى اللهِ أَحداً»، اما گمان خیر داریم دربارهى ایشان، چنین شخصیتی در روزگار کنونی بعد از مولانا عبدالعزیز از ویژگیهای خاصی برخوردار بود. بردباری، مردمداری، فروتنی، جایگاه علمی و محبت ایشان با مردم و علما بینظیر بود. ایشان بنیانگذار شورای هماهنگی مدارس دینی استان بود.»
شيخالإسلام مولانا عبدالحميد -مدير مدرسهى دينى دارالعلوم، امامجمعه زاهدان و رئيس شوراى هماهنگى مدارس دينى اهلسنت استان سيستانوبلوچستان- ايشان را بسيار تجليل و احترام قرار مىداد و هميشه از ايشان به عنوان استاد العلماء ياد مىنمود. ايشان مىگويد: «شيخالحديث مولانا حسينپور عالِم و فقيهى است که زندگى خود را طبق شريعت مىگذراند.
ايشان يکى از علماى بلندپايه و تأثيرگذار جامعهى بلوچستان بود. نظرات و ديدگاههاى ايشان در زمينههاى مختلف روشن و پسنديده بود و ايشان عالمى صاحبرأى بود.
مولانا حسينپور تبحر علمى بسيار بالايى داشت که در طول 60 سال شاگردان و علماى صالحى را تربيت کرد و به جامعه تحويل داد. ايشان انسانى دورانديش و صاحبنظر بود که در راستاى وحدت امت اسلامى تلاش مىکرد...
اگر زندگانی حضرت مولانا حسينپور را از ابعاد مختلف مورد بررسى قرار دهيم، مىبينيم که شخصيتى بسيار کمنظير بود. در زمينهى توانايى علمى بايد گفت که ايشان خيلى انسانى بااستعداد و داراى فکرى باز و توانا بود. مولانا حسينپور نزد علامه بنورى زانوى تلمذ زد و علم را از ايشان حاصل نمود. مولانا بنورى شاگرد ارشد علامه انورشاه کشميرى بود، از اين لحاظ نيز شخصيت حضرت شيخالحديث بسيار معتبر و قابل ملاحظه است.
سالها تدريس صحيح بخارى را در عينالعلوم گشت برعهده داشت و اين خود باعث بالا رفتن توان علمى و تسلط بر احاديث شده بود.
براى بيان توان علمى ايشان ترجمهى تفسير معارف القرآن، حجة الله البالغة و انوارالبارى کافى است؛ کتابهايى که ترجمه آنها هم توان علمى و هم حوصله بسيار زياد مىخواهد که از توان امروزىها خارج است.
انسان بسيار عاملى بود و بر حکم شرع و سنت، پايبند بود و بر انجام سنت خيلى حساس بود. از لحاظ بينش و تفکّر اجتماعى خيلى در سطح بالايى بود و نسبت به امور جديدى که در اجتماع اتفاق مىافتاد، خيلى فکرمند و داراى رأى و نظر بود و امور سياسى را دنبال کرده و تحليل مىنمود و همچنين نظريات خوب و عالى مىداد و براى احياى حقوق اهلسنّت، خيلى تلاش نمود.
در رابطه با طرح ساماندهى مدارس علوم دينى اهلسنت، خوب مقاومت کرد و نظرش همين بود که مدارس، بايد مستقل باشند.
مولانا عبدالعزيز خيلى ايشان را دوست داشت و به ديدگاههاى وى در امور سياسى معتقد بود و بارها در اين زمينه با مولانا حسينپور مشورت مىنمود و گويا مشاور سياسى ايشان بود و از همين روى، وقتى که مولانا عبدالعزيز در مجلس خبرگان بود و قانون اساسى در آنجا به تصويب مىرسيد، براى مدتى مولانا حسينپور را نيز با خود به تهران برد، تا در آنجا مشاور ايشان باشد.
مولانا محمّديوسف انسانى بسيار ساده و يکرنگ بود. چيزى به نام نفاق اصلاً در ايشان نبود و بر نفاق بسيار حساس بود و اعتقاد داشت مرض بزرگى که در ميان مسلمانان رخنه کرده، بيمارى نفاق است.
انسانى بسيار صادق و امانتدارى بود و خيلى اخلاق زيبا و شايستهاى داشت و با کسانى که روبهرو مىشد، خودش را همانند يک شاگرد، يا انسان معمولى جلوه مىداد و به طلاب و شاگردان خيلى احترام مىگذاشت.
يکى از عادتهاى شايسته و خوب ايشان در همه جا، جرأت و شهامت ايشان بود که در هر حال حق را مىگفت و چيزى که مىدانست درست است، آن را ابراز مىنمود.»
مولانا محمّدطيب ملازهى به نقل از پدرش، حضرت مولانا قمرالدين رحمهالله مىگويد: «اگر از من سؤال بشود: امروزه عالمى که مخلص باشد و فقط براى خدا کار بکند، کدام است؟ گواهى خواهم داد که او مولانا محمّديوسف است.»
مولانا دينمحمّد درکانى -مدير مدرسهى دينى تعليمالقرآن شورشادى- مىفرمايد: «شيخالحديث علامه سيّد محمّديوسف حسينپور نه از مردمان اين زمانه، که جزو اسلاف ما است. عالمى بسيار بزرگ و وارسته است که همهى اوصاف اسلاف در وجودش ديده مىشود؛ اوصافی که ما فقط در لابلاى کتابها آنها را خواندهايم. با وجود جايگاه بزرگ علمىاش چندين بار که بخت يارم شده و ملاقات کردم، دستانم را به احترام بوسيده، هر چه اصرار مىکنم و سعى مىکنم مانع شوم، باز هم بر دستانم بوسه مىزند. خيلى مرا دوست دارد و من هم ايشان را خيلى دوست دارم.»
مولانا عبدالرحمن محبى -مدرس برجستهى سابق عينالعلوم گشت و دارالعلوم زاهدان-مىگويد: «مولانا محمديوسف در اخلاص نظير نداشت و انسانى مخلص بود. هيچگاه نديدم از نظر لباس، سوارى، خورد و خوراک از پايينترين مردم جلو بزند.
مولانا زندگى بسيار سادهاى داشت. تمام فکر و فعاليت ايشان پيشرفت دين بود و براى خود هيچ کارى انجام نمىداد. تواضع و فروتنى از صفات بارز مولانا محمديوسف بود. ظاهر مولانا ساده و مثل مردم عادى بود. ساده و بىآلايش در جلسات شرکت مىکرد.
مولانا انسان بسيار نيکى بود و براى مردم بلوچستان خدمات ارزندهاى انجام داد.»
مولانا محمّد دهقان –مدرس برجستهى و ناظم مدرسهى دينى عينالعلوم گشت- مىفرمايد: «حضرت شيخالحديث چنان عادتى داشت که هيچگاه خويش را از هيچ استادى، حتى اساتيد کتب پايه، برتر نمىدانست. سبب پيشرفت حضرت شيخالحديث اين بود که اخلاص، تواضع و فروتنی را اختيار نموده بود و حقا که مصداق اين حديث قرار گرفته بود: من تواضع لله رفعه الله. ايشان بسيار ساده زندگى مىنمود و براى خود هيچ امتيازى را از لباس و زندگى مرفّه و ... قايل نمىشد.
مفتى محمّدقاسم قاسمى -مدرس برجستهى مدرسهى دينى دارالعلوم زاهدان و رئيس دارالافتاى دارالعلوم زاهدان- نوشته است: «علما و بزرگان منطقه اتفاقنظر دارند که وجود حضرت مولانا محمّديوسف حسينپور نشانهاى از آيات الهى بود و از جمله انسانهايى بود که ديدار و تذکرهشان ياد خدا را در دل تازه مىکند.
مولانا حسينپور شخصيتى استثنايى بود و امثال ايشان را روزگار کم سخاوت مىکند».
آثار:
آثار و ترجمهى کتابهاى زير از فعاليتهاى ارزشمند وى محسوب مىگردد:
1. تفسير معارف القرآن؛ نوشتهى مفتى اعظم سابق پاکستان، مولانا محمّدشفيع ديوبندى رحمهالله؛
2. حجة الله البالغة؛ تأليف امام شاه ولى الله محدث دهلوى رحمهالله؛
3. سيرت خلفاى راشدين؛ اثر مولانا عبدالشکور لکهنوى رحمهالله؛
4. علوم القرآن؛ اثر مولانا شمسالحق افغانى رحمهالله (ترجمهى ناتمام مولانا محمّدشهداد سراوانى رحمهالله را تکميل نمود)؛
5. مواد مخدر از ديدگاه فقه اسلام؛ تأليف دکتر عبدالله بن محمد احمد الطيار؛
6. داستان رفاقت من با مولانا مودودى؛ تأليف مولانا محمّدمنظور نعمانى رحمهالله (چاپ نشده)؛
7. أنوار البارى؛ مجموعه افادات امامالعصر علامه انورشاه كشميرى رحمهالله بر صحيح بخارى؛ (چاپ نشده)
8. يک خدا، يک انسان، يک نظام؛ تأليف استاد وحيدالدين خان رحمهالله؛ (چاپ نشده)
9. معلّم الدّين؛ تأليف قارى شريف احمد رحمهالله؛ (چاپ نشده)
10. آداب ورود به منزل ديگران در پرتو قرآن و حديث ؛ اثر مفتى اعظم سابق پاکستان مولانا محمدشفيع عثمانى رحمهالله؛
11. ريشهى اختلافات فقهى؛ اثر شاه ولىالله محدث دهلوى رحمهالله؛
12. فضل البارى تقارير درس صحيح البخارى؛
و….
شاگردان:
از محضر ايشان شاگردان زيادى استفاده نمودند که اسامى برخى از آنان به شرح ذيل است:
مولانا محمّد دهقان، مولانا عبدالکريم حسينپور، مولانا محمّدعيسى سيّدىپور، مولانا عبدالقادر سيّدزاده، مولانا عبدالملک ملازاده، مولانا عبدالقادر دهقان، مولانا عبدالمجيد اسماعيلزهى، مولانا راشد بندار، مولانا عبدالقدوس دهقان، مولانا عبدالرحيم هاشمزهى، مولانا فتحالله گمشادزهى، مولانا عبدالحکيم سيّدزاده، مولانا نواب حوت، مولانا عبدالأحد سرگانی، مولانا عبدالرحمن موحد ايرندگانى، مولانا عبدالصمد غياثى، مولانا عبدالحکيم کردى، مولانا حافظ محمداسلام ملازهى، مولانا نظامالدين نصرتى، مولانا حافظ جانمحمد ملازاده، مولانا محمدامين يارمحمدزهى و ...
خانواده:
مولانا حسينپور با دخترِ عمويش مولانا عبدالواحد سيّدزاده ازدواج نمود و از او صاحب 3 دختر و 5 پسر شد.
پسرانش مولانا عبدالکريم (مدير کنونى مدرسهى دينى عينالعلوم گشت و دبيرکل شوراى هماهنگى مدارس دينى اهلسنت استان سيستانوبلوچستان)، مولانا عبدالرحيم (مدرس مدرسهى دينى عينالعلوم گشت)، عبدالعليم، حافظ محمدانور و حافظ محمدکريم هستند.
اشعار:
مولانا محمّديوسف گاهگاهى به سرودن اشعار نيز مىپرداخته است.
يکى از اشعار ايشان به عنوان نمونه ذکر مىگردد:
اى وجودت افتخار كائنات
شد ظهورت رحمتى بر ممكنات
چون تولد يافت ذات پاك تو
گشت روشن كوه و دشت و تپهجات
كاخ كسرى سرنگون از بيم تو
رفت آب ساوه اندر غايرات
آتش زردشت در ايران زمين
بعد از دهصد شده از خامدات
چون رضاع يافتى به نزد سعديه
گشت ظاهر بركتت در صامتات
فيض و بركات وجودت در صبا
ظاهر و قاهر شدند بر ارضيات
مبعثت در سال چهل از فضل حق
منت پروردگار است پر ثبات
چونكه با حق آمدى باطل برفت
سرنگون گشته از آن لات و منات
غلبه دادى دين حق را در جهان
بر تمام دينهاى ماضيات
اصل مقصد از ظهورت بود دين
شد مكمل بعد از آن رفتى به جات
(گل باغ نبوت، ص 209-210).
وفات:
مولانا محمّديوسف حسينپور رحمهالله که براى معالجه به کراچى پاکستان سفر کرده بود، در روز دوشنبه 17 مهر 1396 هـ.ش.، در يکى از بيمارستانهاى آنجا، پس از عمل جراحى قلب، درگذشت. رحمه الله رحمة واسعة.
منابع مورد استفاده در زندگىنامه:
فصلنامهى نداى اسلام، نشريه عام الحزن عين العلوم گشت (طلاب دورهى حديث سال 97)، نشريه شمع عين العلوم (طلاب دورهى حديث سال 98)، سيرت خلفاى راشدين، فصلنامهى هدايت (جامعه الحرمين الشريفين چابهار)، چند شاخه ارغوان در کوير، ص 54-51، پايگاه اطلاعرسانى سنتآنلاين و پایگاه اطلاعرسانی سنیآنلاین.